کتاب جدید توماس پیکتی با نام سرمایه در قرن بیستویکم که یک روزنامه فرانسوی آن را بهعنوان «بولدوزر سیاسی و نظری» توصیف کرده است، با طرح این بحث که نابرابری فزاینده دستاورد اجتنابناپذیر سرمایهداری بازار آزاد است، متعارفاندیشان راست و چپ را به چالش میکشد.
پیکتی که استاد دانشگاه اقتصاد پاریس است به همین حد بسنده نکرده و ادعا میکند که پویایی ذاتی سرمایهداری نیروهای قدرتمندی را آزاد میکند و به پیش میراند که در درازمدت جوامع دموکراتیک را تهدید میکنند.
طبق نظر پیکتی، سرمایهداری هم کشورهای پیشرفته را با یک معضل روبهرو کرده است و هم کشورهای درحالتوسعه را: کارفرمایان هر روز بیش از پیش بر کسانی که تنها مایملکشان نیروی کارشان است مسلط میشوند. از دیدگاه پیکتی، درحالیکه اقتصادهای نوظهور میتوانند در کوتاهمدت بر این مشکل فائق آیند، سرانجام، «اگر کسانی که دستمزدها را تعیین میکنند، خودشان در مورد دستمزد خودشان تصمیم بگیرند، آن وقت هیچ حد و مرزی را رعایت نخواهند کرد مگر آنکه [دولت] بر اموال و داراییهای ثروتمندان مالیات وضع کند.»
پیکتی که کتابش اوایل سال گذشته در فرانسه چاپ و
چند ماه بعد به انگلیسی ترجمه شد، استدلال میکند که سیاستهای سنتی دولت لیبرال
در مورد بودجه، نظارت و وضع مالیات نمیتواند از میزان نابرابریها بکاهد. پیکتی
همچنین مجموعه سخنرانیهایی به زبان فرانسه و انگلیسی ایراد کرده که نمایی کلی از
نظریهاش را نشان میدهد.
خوانندگان متوجه میشوند که کتاب پیکتی این دیدگاه را زیر سؤال میبرد
که بازار آزادِ رها از آثار مخرب مداخلات دولت، بنا بر تعبیر معروف میلتون فریدمن،
«ثمرات پیشرفت اقتصادی را بین تمام مردم تقسیم خواهد کرد که رمز پیشرفتهای چشمگیر
در وضعیت طبقه کارگر در طول دو قرن گذشته بوده است».
پیکتی در عوض این دیدگاه را با ظرافت و دقت مطرح میکند که افزایش میزان نابرابری نشان میدهد که بازارها کار خود را همان طور که باید انجام دهند انجام میدهند و درست هم انجام میدهند. پیکتی میگوید «[نابرابری] هیچ ربطی به ناکارآمدی بازار ندارد؛ چون هرچه بازار سرمایه کاملتر و کارآمدتر باشد، بازگشت سرمایه بر رشد اقتصادی بیشتر پیشی خواهد گرفت و هرچه شکاف بین رشد نرخ بازگشت سرمایه و رشد اقتصادی بیشتر شود، نابرابری درآمدی بیشتر خواهد شد.»
در کتاب پیکتی چندین بحث کلیدی وجود دارد. یکی اینکه شش دهه مساوات و برابری فزاینده در کشورهای غربی، روندی که تقریباً همزمان با جنگ جهانی اول شروع شد و تا اوایل دهه هفتاد میلادی ادامه یافت، منحصربهفرد بوده و به احتمال زیاد تکرارنشدنی است. به نظر پیکتی، الگوی نابرابری فزاینده ریشههای عمیقتری در جامعه دارد، و به همین دلیل آن دوره فقط یک استثنا بوده است. طبق نظر پیکتی، آن دوره خوش شصت ساله، نتیجه دو جنگ جهانی و بحران بزرگ بود. صاحبان سرمایه، یعنی کسانی که در رأس هرم ثروت و درآمد بودند، در معرض ضرب رشتهای از ضربات مهلک قرار گرفتند. این موارد عبارت بودند از دست رفتن اعتبار و اقتدار بر اثر ورشکستگی نظام بازار؛ نابودی فیزیکی سرمایههای ثابت در تمام اروپا در جنگ جهانی اول و دوم؛ افزایش میزان مالیات، بخصوص مالیات بر درآمدهای بالا بهمنظور تأمین هزینههای جنگ؛ میزان بالای تورم که دارایی و سرمایه بستانکاران را از بین برد؛ ملیسازی صنایع اصلی در انگلستان و فرانسه؛ و تصرف صنایع و تصاحب داراییهای [سرمایهداران اروپایی] در کشورهای قبلا مستعمره.
همزمان، در ایالات متحده، در پی بحران بزرگ در نتیجه برنامه نیودیل ائتلافی شکل گرفت که باعث قدرت گرفتن طبقه کارگر ناراضی شد که میل به شورش داشت. غرب در دوران پس از جنگ جهانی دوم شاهد دستاوردهای زیادی در زمینه رشد و شکوفایی اقتصادی بود و کارگرانی که از جانب جنبش اتحادیه کارگری و حزب دموکرات حمایت میشدند از ثمرات رشد اقتصادی بهره بردند و در منافع آن سهیم شدند. حمایت از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال آنقدر قوی بود که حتی آیزنهاور، رئیسجمهوری که دو بار با برداشتن علم جمهوریخواهان به آسانی پیروز شد، اذعان داشت هر حملهای به برنامه نیودیل بیفایده خواهد بود. آیزنهاور میگفت که «از حزب سیاسیای که بخواهد مستمری تأمین اجتماعی و بیمه بیکاری را لغو و قوانین کارگری و طرحهای کشاورزی را حذف کند، نامی در تاریخ سیاسی آمریکا نخواهد ماند.»
به عقیده پیکتی دوره شصت ساله بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۷۳، با همه سالهای پیش و پس
از خود تفاوت داشت، زیرا میزان رشد اقتصادی در این سالها بیشتر از میزان بازگشت
سرمایه پس از وضع مالیات بود، اما از دهه هفتاد به این سو، نرخ رشد اقتصادی کاهش
یافته است، درحالیکه میزان بازگشت سرمایه به حد پیش از جنگ جهانی اول بازگشته
است. پیکتی معتقد است تنها راه برای متوقف کردن این روند، وضع مالیات تصاعدی بر
ثروت در کل جهان است؛ یعنی «مالیات جهانی» ــ از این جهت که از انتقال اموال به
کشورهایی که چنین مالیاتی ندارند جلوگیری شود. در طرح پیکتی وضع مالیات جهانی مانع
از انباشت ثروت میشود و جریان سرازیر شدن درآمد به سمت سرمایه را محدود میکند.
پیکتی توضیح میدهد که چرا سهم نیروی کار از درآمد ملی کاهش و به موازات آن سهم
سرمایه افزایش یافته است. علاوه بر این، تحلیلهای پیکتی افزایش تعداد بیکاران در
سطح جهانی را توضیح میدهد. راهحل مالیات بر ثروت پیکتی دقیقاً بر خلافنظر
محافظهکاران آمریکایی است که مخالف اعمال سیاستهای بخش عمومی و مداخله دولتاند
و خواهان آن هستند که مالیات بر درآمد ثروتمندان کاهش یابد و مالیات بر املاک حذف
شود. نظریه پیکتی همچنین به مذاق کشورهایی که به منظور جذب سرمایهگذاری عالما
عامدا فتیله نرخهای مالیاتی را پایین کشیدهاند خوش نخواهد آمد.
برخی لیبرالها هم از پیکتی خرسند نیستند. دین بیکر که یکی از پایهگذاران مرکز تحقیقات اقتصاد و سیاست است، در ایمیلی برای من نوشت که معتقد است پیکتی «بیش از حد بدبین است.» بلورنس میشل، که رئیس مؤسسه سیاست اقتصادی است، در پاسخ به ایمیل من که نظرش را در مورد پیکتی پرسیده بودم، نوشت که روزی روزگاری شرکتها هم مثل شهروندان خوب مالیات میپرداختند، برای کارمندان خود تسهیلات فراهم میکردند و کارمندان نیز وفادار بودند…. وی ادامه داد که: «موضع ما این است که نابرابری درآمدی معلول افزایش پیدا نکردن دستمزدهاست، بنابراین میتوان از سیاستهایی که باعث افزایش عمومی دستمزد میشوند بهعنوان پادزهر استفاده کرد. نیروی سیاسی لازم برای تصویب مالیات بر ثروتمندان فقط وقتی فراهم میآید که شهروندان بسیج شوند و قدرتی سازمانی مانند یک جنبش قوی کارگری وجود داشته باشد.»
دارون عجماوغلو، اقتصاددان میانهروی دانشگاه MIT،
دادههایی را که پیکتی عرضه میکند میستاید و تأکید او بر اینکه قدرت اقتصادی و
نزاع سیاسی بر سر توزیع درآمد باعث ایجاد نابرابری میشود را تحسین میکند. عجماوغلو
در ایمیلی به من نوشت: «من با بخشی از تفسیر پیکتی موافق نیستم. اعتقاد پیکتی بر
این است که در اقتصادهای سرمایهداری (واژه سرمایهداری در نظر من چندان گویا
نیست) کششی ذاتی به سمت نابرابری زیاد وجود دارد. [پیکتی معتقد است که] در گذشته
وقایعی غیرعادی (از قبیل جنگهای جهانی، بحران بزرگ و پاسخهای سیاسی که به آنها
داده شد) از میزان نابرابری میکاست، ولی مجددا هم نابرابری در میزان درآمدها و هم
نابرابری بین سرمایه و نیروی کار به سطح عادی خود بازمیگشت. به عقیده من نمیتوان
از دادههای پیکتی چنین نتیجهای را گرفت. کل آن چیزی که ما مشاهده میکنیم این
است که نابرابری افزایش مییابد و کاهش پیدا میکند، ولی خب بسیاری از عوامل دیگر
هم دخیلاند. افزایش و کاهش نابرابری با دیدگاه پیکتی سازگار است، اما تغییرات فنشناسانه
خاص و گسستهایی (که نتیجه جهانی شدن هستند) نیز مؤثرند و موجی از نابرابری ایجاد
کردهاند که در چند دهه آینده یا تثبیت میشوند و یا شاید از بین بروند. برخلاف
آنچه پیکتی معتقد است، شوکهای برونزا نمیتوانند مسیر کلی روندها را تغییر دهند.»
به هر حال باید گفت که پیکتی بهطرزچشمگیری موردتحسین لیبرالهاست. ریچارد فریمن، اقتصاددان دانشگاه هاروارد که در زمینه نابرابری، اتحادیهها و الگوهای اشتغال تخصص دارد، در ایمیلی برای من نوشت: «من صددرصد با نظر پیکتی موافقم و باید این مطلب را اضافه کنم که بخش زیادی از نابرابری در نیروی کار به این علت ایجاد میشود که افرادی که حقوقهای بالایی میگیرند، محل [اصلی] درآمدشان حق داشتن سهام و حق مالکیت سرمایه است.» پیکتی، اما موضوع مالکیت کارگری را راهحل نمیداند و بهطورکلی نسبت به اصلاحات کمعمق بیتوجه است. او عقیده دارد که این نوع اصلاحات بر رشد اقتصادی جهان که به اعتقاد پیکتی به احتمال زیاد تا پایان قرن در سطح ۱ تا ۵/۱ درصد ثابت باقی خواهد ماند، تاثیر چشمگیری نخواهد گذاشت. چشماندازی که پیکتی از آینده ترسیم میکند بسیار مأیوسکننده است. بدون اعمال مالیات بر ثروت جهانی، که خود او اذعان میکند از نظر سیاسی ناممکن است، پیکتی ایالات متحده و کشورهای پیشرفته را در مسیری میبیند که تاحدی به سمت نابرابری پیش میروند که ممکن است دچار فروپاشی شدید اجتماعی شوند. قضاوت نهایی درباره کتاب پیکتی فقط با گذشت زمان میسر میشود، و این به خودی خودی یک مشکل است، زیرا اگر حق با پیکتی باشد، نابرابری روزبهروز شدیدتر میشود و از طرفی گذشت زمان هم اقدامات پیشگیرانه را دشوارترخواهد کرد.
نویسنده: توماس بی اِدسال
منبع: نیویورک تایمز ، ۲۸ ژانویه ۲۰۱۴
ترجمه: گلریز فیضیان
دانلود خلاصه کتاب :
خلاصه و نقد «سرمایه در قرن بیست ویکم» توماس پیکتی